شبها كه چشم مست تو پرناز مي شود

يعني گره زكار دلم باز مي شود

ساز غم كلام تو شيوا و دلپذير

در خلوت شبانه من ساز مي شود

با قصه هاي روشن باران طلوع صبح

در من سرود عشق بو آغاز مي شود

نقش نگاه گرم تو در ذهن سرد من

كم كم بدل به صورت يك راز مي شود

يك روز يا دو روز ندانم تمام عمر

دل با غم فراق تو دمساز مي شود

با مرغكان عاشق و گنجشككان كوي

بر بام و بر درخت هماواز مي شود

وقتي روي زپيشم و تنها شود دلم

آنوقت پاي غم به دلم باز مي شود